غافلگیری!!!
امروز مامان شیمات یه چیپس داد بخورم منم دیدم تو داری نگاه میکنی واسه همین سرتو با اسباب بازیات گرم کردم و مث فشنگ خودمو رسوندم به کنج آشپزخونه.همچین که تند تند داشتم میخوردم یهو دیدم یکی پامو گرفته برگشتم نیگاه کردم میبینم تو با یه حالت خیلی خوشمزه و با یه نگاه طنز آمیز با یه لحنی که انگار میخوای بگی خاله خودتی! دستتو آوردی بالا میگی بده منم که کلی از عکس العمل فوق سریعت خندم گرفته بود دور از چشم مامان جون یه دونه چیپس بهت دادم &...
نویسنده :
هدی
23:02